معنی سرخی تو از من

حل جدول

سرخی تو از من

اثری از سپیده شاملو

سپیده شاملو (مرکز)


نویسنده رمان سرخی تو از من

سپیده شاملو


تو و من

فیلمی از محمد بانکی

فیلمی با بازی بهنوش بختیاری

فیلمی با بازی سحر قریشی

فیلمی با بازی شیرین بینا

لغت نامه دهخدا

سرخی

سرخی. [س ُ] (حامص) ترجمه ٔ حُمْره. (از آنندراج). سرخ بودن. رنگ سرخ داشتن:
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفرگون پوشش او خود سپید.
رودکی.
چو غرواشه ریشی بسرخی و چندان
که ده ماله از ده یکش بست شاید.
لبیبی.
تیزی شمشیر دینی سبزی باغ امید
قوت بازوی عدلی سرخی روی امان.
فرخی.
کاولین روز بر سپیدی حال
سرخی جامه را گرفت بفال.
نظامی.
|| (اِ) خون: آن مردی است که او را از کام و دهان سرخی میرود و زنی که او را از بواسیر سرخی میرود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). این دختر را علتی هست که در ایام عذر ده پانزده من سرخی از وی برود و او عظیم ضعیف شود. (چهارمقاله). || غازه که زنان با آن روی رنگین کنند:
سرخی آرایشی نوآئین است
گوهر سرخ را بها زین است.
نظامی.
|| مرکبی سرخ که بدان نویسند: همگی را منشی الممالک به سرخی و آب طلا بدین موجب... که حکم جهانمطاع شد مینویسد. (تذکرهالملوک چ 2 ص 24). و طغرای آب طلا و سرخی، مختص قلم منشی الممالک. (تذکرهالملوک چ 2 ص 25).
- سرخی وا شدن، منفعل و محجوب شدن. (آنندراج):
در چمن رنگی برنگی از رخت گلها شدند
غنچه هادیدند آن لب را و سرخی وا شدند.
طالع.


گل سرخی

گل سرخی. [گ ُ س ُ] (ص نسبی مرکب) به رنگ گل سرخ. به رنگ سوری. منقوش به نقوش گل سرخی.

گل سرخی. [گ ُ س ُ] (ص نسبی مرکب) نام قسمی از تراش الماس که با آن تراش رأس الماس به شکل هرم و دارای سطوح مثلث میگردد.


چاه سرخی

چاه سرخی. [س ُ] (اِخ) از متعلقات تون یا طبس است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133).


مسجد سرخی

مسجد سرخی. [م َ ج ِ دِ س ُ](اِخ) از مساجد عهد شاه عباس اول صفوی در اصفهان. رجوع به اصفهان در ردیف خود شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرخی

شفق‌گونی، قرمزی، سرخاب، برافروختگی

فرهنگ فارسی هوشیار

سرخی

‎ سرخ بودن، (اسم) رنگ سرخ، شهاب صاعقه.

گویش مازندرانی

سرخ سرخی

به سرخی گراییدن

معادل ابجد

سرخی تو از من

1374

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری